انجمن اهل قلم شهرستان لنده

انجمن اهل قلم شهرستان لنده

وابسته به ارشاد اسلامی
انجمن اهل قلم شهرستان لنده

انجمن اهل قلم شهرستان لنده

وابسته به ارشاد اسلامی

بررسی دل در کلام شاعران

   اَلَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئن قُلُوبهم بِذِکْرِالِله الا بذکر اللّه تطمئن القلوب ;آنان که به خدا ایمان آورده و دلهاشان به یاد خدا

 آرام می گیرد ;آگاه باشید که تنها یاد خدا آرامبخش دلهاست.(سوره رعد، آیه 28)

مقوله شناخت دل در همه زمان ها برای همه انسان ها به خصوص شاعران وعارفان ازجایگاه خاصی برخوردار بوده به طوری که دراشعار ونوشته های خود به این مهم پرداخته اند وآن راتنها راه آرامش جسم وراهی جهت رسیدن به خدا وسعادت ابدی دانسته اند به این دلیل که دل را شاه وجسم را سرزمین وقلمرو شاهانه آن می دانند.

غزالی می گوید:« بدان که تن مملکت دل است.واندر این مملکت. دل را لشکرهای مختلف است وجمله این لشکرها همه به فرمان دلند عقل وزیر دل است وچون دل قدرت تفکر را فرمان دهد بیندیشد. پس عقل خادم دل است.» باید بپذیریم که انسان عاشق  دنیا را از منظر دل می نگرد وانسان اندیشمند عقل را عمود خیمه نگرش خویش قرار می دهد  با این وصف هم می توان عاشق بود وهم عاقل زیرا می توان عقل را به کار بست وهم از دل وام گرفت .درمیا ن فرزندان آدم بعضی تنها احساسی وعاشقند وبرخی هم گوش به فرمان عقلند وعاقل  دراین میان کسانی  هستند که از دل وام گرفتند وعقل را به کار بردند  هم عاشق شدند وهم عاقل  که شاعران وعارفا ن به جهت دل  عاشق  وعقل  عاقل خود پیروز این میدان هستند.  به دلیل جایگاه خاص این تافته جدا بافته آدمی که مورد توجه خاص خداوندگار هستی قرار گرفته است .واثری که در شاعر شدن شاعران وعارف شدن عارفان وعاشق شدن عاشقان داشت ودارد .وهر کدام به نحوی باآن دلبری ودلداری کردندگذری کوتاه در گلستان سخن این باغبانان معرفت زدیم وگلبرگ هایی ازاین باغ رادرباب دل چیدیم

 

 تعریف دل و قلب

دل را در لغت به معانی مختلفی از جمله قلب، فؤاد، خاطر، ضمیر، جان و روان تعریف کرده اند و قلب را جسمی دانسته اند، گوشتی و واقع در جوف سینه که آلت اصلی و مبدأ دوران خون است.0(دهخدا:«دل»)

ودر اصطلاح از معنی لغوی اوج گرفته وپروازی بسیار بزرگ دارد . جایی کلبه غم وشادی نام دارد وجایی کلبه عشق زمانی آن را تکه گوشتی که زود رنجیده خاطرمی گردد می نامند. وگاهی آن را جایگاه پرواز به سوی حرم حضرت دوست خواندند . به هرصورت دل دل است زیرا  

 هم زنده کننده جسم است وهم زنده کننده روح می باشد.به همین خاطر در گلستان ادبیات برفراز گل های این باغ پرواز می کنیم وقطره هایی از کندوی عسل وگل برگ هایی از گل های این دیار را که رهاورد سفرمان برای مشتاقان وخوانندگان این نوشته باشد می آوریم امید که مورد قبول حضرت دوستان قرار گیرد

دلدر کلام عرفا:

آوردیم که معنای دل غیر معنی ظاهری وجسمانی است وحضرت مولانا هم زیبا دردفتر سوم این نکته را بیان کرده است:

  حق همی گوید نظرمان بر دلست             نیست برصورت ،که آن آب وگلست

  تو همی گویی مرا دل نیز هست              دلفراز عرش باشد ،نی به پست

  درگل تیره یقین هم آب هست                لیک زان آبت نشایدآبدست

   زان که گرآبست مغلوب گلست             پس دل خود را مگو کاین هم دلست   

آن دلی کز آسمانها برتر است                  آن دل ابدال با پیغمبر است (مثنوی ،2244:3)

.      مؤلف « مصباح الهدایه درباره دل می نویسد: مراد از دل به زبان اشارت آن نقطه ای است که دایره وجود از او در حرکت در آمد و بدو کمال یافت و سرّ ازل و ابد در او به هم پیوست و مبتدای نظر، در وی به منتهای بصر رسید و جمال و جلال وجه باقی بر او متجلی شد. عرش رحمان و منزل قرآن و فرقان و برزخ میان غیب و شهادت و روح و نفس و مجمع البحرین ملک و ملکوت و ناظر و منظور پادشاه و محب و محبوب اله وحامل ومحمول سرّ امانت و لطف الهی جمله اوصاف اوست».(کاشانی:67:1387)                          پس برای شناخت بهتر از دل در کلام شاعران وعارفان که خود نوعی پیامبرند به این دلیل که از عالم غیب بر آنها الهام می شود ناچار به شناخت برخی اصطلاحات هستیم.

یقین:  شک وتردید را از دل زدودن وباور داشتن  یعنی یک رنگ شدن دل ودیدن با چشم با توجه به تقویت ایمان.

اطمینان: آرامش دل، سکوت وسکون دل بعد از دیدن وبه دنبال یقین پیدا کردن می آید.

حضور:توجه کامل دل به خدا در همه جا یعنی حضور خدارا در همه جا ببیند.

مرید: همه چیز را رد کردن ونپذیرفتن در دل جز خدا، نه لذت وشهوات دینوی ونه معشوق دنیوی مرید باید مراد خویش وخدمت به او باشد ودل را از اغیا ر پاک کند.

  دل در کلام شاعران(یک قطره از هزاران)

آنچه عارفان را عارف وشاعران را شاعر وکلمات را شعر کرد دل بود وآنچه زندگان را زندگی بخشید ومی بخشد دل بوده وهست البته نه دلی که قلب  می گویند ومحل دوران خون است دلی که شاهنشاه جسم است  دلی چون خدا که وجود دارد اما دیده نمی شود ودلی که کسی را دیوانه ودیگری راعاقل کند دلی که سکوی پرتاب به سوی معشوق اصلی وابدی است .دلی که اگر شکست نوش دارویی برای آن نیست.در کلام هر صاحب نظروصاحب سخنی دل به نوعی آمده که هرکدام با توجه به شرح حال خویش آن را درزیبا کلمات خود که هریک دّرگرانبهایی هستند آورده اند گاهی معشوق زمینی را می ستایند وزمانی خداوندگار عشق را گهی دل راتقدیم می کنند وتعظیم وگهی آن را دیوانه می کنند وتنبیه به هر صورت با دل ودلدار حکایتی دارند که بقول خودشان مگوی ومپرس.

حافظ فریاد می زند والتماس که دل از دستم می رود وازآشکار شدن رازش می ترسدومی سراید

 دل می رود زدستم صاحب دلان خدارا         دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

لسان الغیب درجایی دیگر سروده است.                            (قزوینی،90:1377)

«دلم رمیده شد وغافلم من درویش         که آن شکاری سر گشته را چه آمد پیش

چوبید برسر ایمان خویش می لرزم      که دل به دست کمان ابرویی است کافر کیش» (همان:249)

او از دل رمیده خویش که شکار وصید کمان ابرویی شد می گوید ومی ترسد که دراین دل دادگی دین وایمان خود را به باد دهد.سهراب سپهری دوست داردکه دانه های دل مردم پیدا بود او درشعر ساده رنگ می سراید:

                     من اناری می کنم دانه  به دل می گویم

خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود.(حقوقی:206:1375)

پروین اعتصامی دل را مقدس می داند واورا به محراب با صفا تشبیه می کندوسروده است :

« چه محرابی است از دل با صفاتر؟»(دهباشی:97:1382)

بیان می کند خوشا به حال کسی که در چنین  سجده گاهی نمازی  بجای  می آورد.

خوش آنکس کز سر صدق ونیازی            کند در سجده گاه دل نمازی  (همان)

شهریار تبریز که خوددل سوخته واقعی بود در جای جای اشعارش جای پای دل پیدا                      می شود.ونوای بینوای خودرا بانوای نی همساز می کند.

بنال ای نی که من غم دارم امشب             نه دلسوز ونه همدم دارم امشب

دلم زخم است از دست غم یار               هم از غم چشم مرهم دارم امشب»(شهریار:97:1382)

او که از عشق زمینی اش نگران ودل خونین وزخمی دارد برای خودش ناله وافغان               نمی کند بلکه برای دل عزا وماتم می گیرد وریبا سروده است.

   به دل جشن عروسی وعده کردم                    ندانستم که ماتم دارم امشب(همان)

اوکه سخت سوخته دل شده بود می گوید:      

«بزن که سوز دل من به ساز می گویی       زساز دل چه شنیدی که باز می گویی

کنون که راز دل ما زپرده بیرون شد          بزن که دردل این پرده راز می گویی»(همان:441)

سرانجام شهریارپله ای بالاتر می آید وعشق زمینی اش تسکین می یابد ودرشعر میلاد نیمه شعبان (امام زمان) بیان می کند:

چه میلادی که جبران می کندهرجا شکست دل (همان:552)

مولوی ودل

تکرار واژه دل در مثنوی نشان از اهمیت و جایگاه بالای آن درنزد مولوی دارد و به کار بردن تعابیری چون خانه و نظرگاه خدا، عرش ربانی و دانستن آن به عنوان مرکز معرفت و عشق الهی روشن کننده این ادعاست.

مولانا دردفتر سوم اززبان حق می گوید:

حق همی گوید نظرمان  بردل است          نیست بر صورت که آن آب وگل است

                                                                       ( مثنوی،2244:3)

ودوباره  فرموده :

دل نباشد غیر آن دریا نور             دل نظر گاه خدا وآنگاه کور     (همان:2269)

بیانات فوق نشان می دهد که مولانا درتوصیف دل به عنوان نظر گاه خدا را ظاهراً نظربه این حدیث نبوی داشته است:« انِ الله لا ینظر الی صُورکم واموالکم ولکن ینظرُ الی قلوبِکُم واعمالکم» (استعلامی: 1369: 320) که بیان کنند. قدرومنزلت دل به عنوان نظرگاه خدادر برابرتن بی ارزش آدمی است، که خداوند به آن هیچ گونه نظر وتوجهی ندارد.افصح المتکلمین سعدی شیرازی شاعری عاشق است وآنگاه که به تغزل می پردازد جز خوبی وزیبایی معشوق نمی بیند ودل دادن ، دل بستن، غم دل را با آمدن معشوق فراموش        می کند.

  دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو بستم

               باید ازاول به توگفتن که چنین خوب چرایی؟ (خطیب رهبر:744:1366)

  گفته بودم چوبیایی غم دل باتو بگویم

                     چه بگویم که غم ازدل برودچون توبیایی (همان:745)

شمس تبریزی معتقداست که دل از دایره افلاک بزرگتر،فراخ تر ولطیف تراست واین دل چرا باید تنگ شود وعالم را برخودش زندانی کند. او می گوید:« دلی را کز آسمان دایره افلاک بزرگتر، فراخ تر ولطیف تر، روشن تراست. بدان اندیشه ووسوسه چرا باید تنگ داشتن وعالم خوش را برخود زندان کردن.» (موحد: 1379: 180)

باباطاهر همدانی که خود بزرگی نام آور سوخته دلی درمسیر عاشقی وعارفی است ،دل عاشق رابه گرگ گرسنه تشبیه می کند که اواز هی هی چوپان نمی ترسد: وسروده است :

هرآن کس عاشق است ازجان نترسد        یقین ازبندواز زندان نترسد

دل عاشق بودگرگ گرسنه                    که گرگ ازهی هی چوپان نترسد  (رجب زاده:128:1375)

ودرجای دیگرخود را خریدارمحبت معرفی می کند ولباسی برقامت این خریدار دوخته است که تاروپودش ازجنس محنت ومحبت است

دلی دارم خریدارمحبت                            کزوگرم است بازارمحبت

لباسی دوختم برقامت دل                          زپودومحنت وتارمحبت (همان :267)

.

سر انجام شاعران درکلام خود دل را به آفتاب پشت ابر،آب زلال،روی زغال،تنور آتشین، کوره آهنگران،قله آتشفشان،دل افسرده وسردوغیره وبا توجه به احوال خود آن را تشبیه کردندواثبات این بیت است که عجب احوال دلها گونه گون است بیابنگر که دلها چند وچون است به این امید که حرمت دلها را داشته باشیم وحرفی نزنیم که به کسی بربخورد.


                                                      لنده :کورش محمدی

                                                           مهرماه 93

 

منابع ومآخذ

1.قرآن مجید

2.استعلامی،محمد،(1369)،شرح مثنوی شریف،تهران:زواره

3.آوریده،مجتبی،(1377)،دل نامه وخدای نامه،قم : پارسایان

 

4. حافظ،  شمس الدین(1377)،دیوان اشعار، تصحیح دکتر قاسم غنی،محمد قزوینی،تهران: یاسین

5. حقوقی، محمد، (1375)، شعر زمان ما،تهران: نگاه

6.خطیب رهبر،خلیل،(1366)،دیوان غزلیات سعدی ،تهران:سعدی

7.دهخدا،علی اکبر،(1373)،لغت نامه ها،تهران:دانشگاه تهران

8. دهباشی، علی،(1370)، یادنامه پروین اعتصامی، تهران:دنیای مادر

9.رجب زاده، شهرام،(1375)،ترانه های بابا طاهر،تهران:قدیانی 10

10.زمانی،کریم،(1390) شرح جامع مثنوی معنوی،تهران:اطلاعات

11.شهریار،محمد حسین،(1382)،دیوان اشعار،تهران:زرین

12.. کاشانی، عزالدین محمود،(1387) ، مصباح الهد ایة و مفتاح الکفایة ، تصحیح وتوضیحات عفت کرمانی ومحمدرضا برزگر خالقی ،تهران:زوار

13..موحد،محمد علی،(1379)دیوان شمس تبریزی

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.